«رها» پا به دنیای نشر فارسی در خارج از ایران گذاشت

گزارش کامل مراسم معرفی نشر رها و رونمایی نخستین کتاب این انتشارات

ترانه وحدانی – وست ونکوور

عکس و فیلم: Threshold Studios

شنبه ۱۱ مارس ۲۰۲۳، نشر رها، به‌عنوان زیرمجموعه‌ای از رسانهٔ همیاری، طی مراسمی که در گلن‌ایلگلز کلاب‌هاوس در وست ونکوور برگزار شد، رسماً کار خود را آغاز کرد. در این مراسم که بیش از ۱۰۰ تن از اعضای جامعهٔ ایرانی ساکن ونکوور در آن حضور یافته بودند، ابتدا سیما غفارزاده، سردبیر، مدیر مسئول و یکی از پایه‌گذاران رسانهٔ همیاری، پس از خوشامدگویی به حاضران و سپاسگزاری از شرکت آن‌ها در این برنامه با اذعان به اینکه این مراسم در مکانی که بر زمین‌های واگذارنشدهٔ مردمان بومی کوست سِیلیش خصوصاً اقوام اسکوامیش، اِس‌لِی-واتوث و ماسکوئیم بنا شده است از آن‌ها سپاسگزاری کرد* و سپس صحبت‌های خود را چنین آغاز کرد:

«قبل از شروع صحبتمان، یاد می‌کنیم از تمام انسان‌های بی‌گناهی که در ۴۴ سال گذشته تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی ایران جان پاک خود را از دست دادند، یا زندانی و شکنجه شدند تنها برای آنکه ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود را طلب کرده‌اند؛ همهٔ آن‌هایی که در تابستان ۶۷ اعدام شدند، در قتل‌های زنجیره‌ای ۷۷، در اعتراضات خرداد ۸۸ و ماه‌ها پس از آن، در دی‌ماه ۹۶، آبان ۹۸، در سرنگونی پرواز پی‌اس۷۵۲، و حال در جدیدترین مرحلهٔ مبارزات مردم ایران یعنی انقلاب «زن، زندگی آزادی» متأسفانه همچنان شاهد کشتار و سرکوب مردم خصوصاً زنان و دختران هستیم؛ دخترانی که حالا در سرتاسر کشور مورد حملهٔ شیمیایی قرار گرفته‌اند… یاد تک‌تک این عزیزان را گرامی می‌داریم و به‌احترام آنان دقیقه‌ای سکوت می‌کنیم.» 

او پس از یک دقیقه سکوت ادامه داد: «هفت سال پیش، دقیق‌تر بگویم هفت سال سه هفته کم، در کتابخانهٔ‌ همین شهر و با حضور بسیاری از شما عزیزانی که امروز هم در اینجا حضور دارید، برای معرفی دوهفته‌نامهٔ رسانهٔ همیاری دور هم جمع شدیم. آن زمان نشریه‌ای را معرفی کردیم که قرار بود محتوا تولید کند و از کپی‌کردن مطالب موجود از منابع دیگر خودداری نماید. هفت سال گذشته است و ما همچنان بر عهد خود استوار مانده‌ایم. در تمام این سال‌ها سخت کار کرده‌ایم و تصور می‌کنیم حاصل برجسته‌ترین کارهایمان که چیزی بیش از ۲۳۰ گفت‌وگو با افراد تأثیرگذار در جامعهٔ ایرانی، تعداد قابل‌توجهی سیاستمداران کانادایی و نیز بیش از ۲۰ تن از اعضای خانواده‌های جانباختگان پرواز پی‌اس۷۵۲ و صدها گزارش و مقاله در زمینه‌های مختلف بوده، از چشم مخاطبانی که همیشه ما را دنبال کرده‌اند، دور نمانده است و البته از چشم نهادهای صنفی نشریات در کانادا نیز. رسانهٔ همیاری توانست در دو سال پیاپی یعنی سال‌های ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ برندهٔ جایزهٔ «شورای ملی نشریات و رسانه‌های قومی کانادا» شود و همچنین سال گذشته به مرحلهٔ نهایی سی‌ و ششمین دورهٔ جوایز روزنامه‌نگاری جک وبستر، راه یابد؛ معتبرترین جوایز روزنامه‌نگاری بریتیش کلمبیا، که از ۱۹۸۷ همه‌ساله از سوی بنیاد جک وبستر در رده‌های مختلف به روزنامه‌نگاران رسانه‌های مستقر در بریتیش کلمبیا اهدا می‌شود.

سیما غفارزاده، سردبیر، مدیر مسئول و یکی از پایه‌گذاران رسانهٔ همیاری و نشر رها
سیما غفارزاده، سردبیر، مدیر مسئول و یکی از پایه‌گذاران رسانهٔ همیاری و نشر رها

در تمام این سال‌ها و در کنار کار رسانه‌ای، علاقه و اشتیاق به چاپ و انتشار کتاب با ما بود؛ علاقه‌ای که عملی‌کردنش همراه با کار سنگین و مداوم نشریه رؤیایی بیش به‌نظر نمی‌رسید. حدود دو سال قبل اما همهٔ دشواری‌ها را به جان خریدیم و با گام‌هایی آهسته و پیوسته این پروژه را شروع کردیم. امروز اینجاییم تا نشر رها را به شما معرفی کنیم. انتشاراتی که امیدواریم بتواند کتاب‌هایی برگزیده با محتوای ارزشمند عرضه کند. ما در نشر رها به‌عنوان زیرمجموعه‌ای از رسانهٔ همیاری، در نظر داریم بدون توجه به کمیت، به چاپ و انتشار نسخه‌های کاغذی و الکترونیکیِ کتاب‌های فارسی به‌شیوه‌ای کم‌نظیر، اگر نگوییم بی‌نظیر، در خارج از ایران بپردازیم.

نشر رها - rahaa.pub

نشر رها – rahaa.pub

ما به دنبال تیراژ و فروش بالا نیستیم و هدفمان چاپ کتاب‌های ارزشمندی است که به‌دلیل عدم دسترسی نویسنده به سیستم چاپ و نشر در ایران به‌خاطر سال‌ها زندگی در تبعید یا به‌دلیل سانسور و در واقع ماندن پشت دیوار بلند ممیزی وزارت ارشاد جمهوری اسلامی، امکان چاپ در داخل کشور را ندارند. طبعاً با وجود کار تمام‌وقت دوهفته‌نامه، تصور می‌کنیم که در سال بتوانیم تعداد بسیار محدودی کتاب چاپ کنیم، هرچند این را مطمئنیم که می‌خواهیم کیفیت کتاب‌ها را به‌لحاظ ارزش محتوایی، ویراستاری، صفحه‌‌آرایی، طرح جلد و امکانات نسخهٔ الکترونیکی در سطح بالایی نگه داریم.

امروز هم‌زمان با معرفی نشر رها، اولین کتابمان را هم رونمایی خواهیم کرد و طی دو سه ماه آینده چند کتاب دیگری که طی دو سال گذشته در دست داشته‌ایم، رونمایی خواهند شد. اما پیش از رسیدن به رونمایی کتابمان، در اینجا مایلم از استاد محمد محمدعلی، که البته نیازی به معرفی ندارند و حضور و فعالیت‌هایشان در ونکوور این شهر را به یکی از فعال‌ترین مراکز ادبی در خارج از کشور بدل کرده است، و از روزهای اول ایدهٔ شکل‌گیری این انتشارات همراه ما بوده‌اند و از تجارب و راهنمایی‌های ایشان استفاده کرده‌ایم، دعوت کنم تا سخنانی ایراد کنند. اما پیش از آن مایلم همراه با همکارم آقای کبیری، از آقای فرهاد صوفی که همواره پشتیبان فعالیت‌های فرهنگی و هنری در ونکوورند، به‌عنوان تنها حامی برگزاری این مراسم صمیمانه سپاسگزاری کنم. هرچند ایشان متأسفانه خودشان به‌دلیل الزام به حضور در برنامهٔ دیگری نتوانستند امروز اینجا در کنار ما باشند.»

سپس محمد محمدعلی به پشت تریبون رفت و سخنان خود را آغاز کرد:

«ژاندارک‌های دیار من 

می‌رقصند

در پیشِ آتشِ دشمن

بی‌جوشن!

از شعله‌هایِ روسری‌هاشان

می‌سوزند

اندوه و ترس و دارهای کهن 

رقصان به زیر پرتو ستارهٔ آزادی 

در پویشی به‌سوی زندگی روشن!

~ مجید میرزایی

یکی از خوش‌اقبالی‌های من طی اقامت در ونکوور این بوده است که از روز اول شکل‌گیری مجلهٔ همیاری در سال ۲۰۱۶ به‌همت سیما غفارزاده در جریان پیشرفت‌ها و موانع قرار گرفتم. در مجلس رونمایی اولین شماره ضمن ادای یکی چند جمله، خوشحالی و مسرتِ خود را ابراز داشتم. اکنون نیز در ادامهٔ راه سیما غفارزاده و یارانش مسرورم که در رونمایی از نشر رها و عرضهٔ اولین تولید این انتشاراتی به‌نام «میر نوروزی» نوشتهٔ دوست عزیز و هنرمندم مرتضی مشتاقی حضور دارم.

این روزها اکثریت قریب‌به‌اتفاق من و ما یک چشممان می‌خندد و چشم دیگرمان می‌گرید. می‌خندیم چون انقلاب زن، زندگی، آزادی تا همین مرحله پیروزی‌های چشمگیری به دست آورده است. هرچند هنوز حاکمیت عوض نشده، اما ذهن و زبان نسل قبل از من و ما، حتی نسل بعد از من و ما عوض شده است. خیلی از باورهای خرافیِ پوسیده توسط جوان‌های نواندیش فرو ریخته و خیلی‌ها چه در نهان و چه آشکار تکلیف خود را با مراجع حاکمیت مرتجع روشن کرده‌اند. باز هم می‌خندیم و می‌خندیم چون برادران و خواهران و فرزندان من و ما در خارج کشور بلندگوی مصائب انقلاب داخل کشور شده و چشم جهانیان را به حقایق دهشت‌بار داخل ایران باز کرده‌اند. چشم دیگر من و ما می‌گرید، چون بیش از پانصد جوان و کودک را طی شش ماه اخیر از دست داده‌ایم تا به این مفهوم برسیم که دیگر نمی‌توانیم در دایره و مدار خرافات قرون‌وسطایی و خدعه‌های رنگارنگ نهادینه‌شده قرار بگیریم. پیشگامی زنان در این آگاهی‌رسانی در تاریخ یک‌صد‌سالهٔ جنبش ترقی‌خواهانه بی‌نظیر بوده است. آنان همراه با دیگر جوانان با فداکردن جان خود، روشن‌ترین پیام‌های عصر را به گوش من و ما و جهانیان رسانده و آبرویی درخور خریده‌اند. آن چشم گریان من و ما دید و پذیرفت که آنچه طی چهار دهه بر وطن من و ما زخم‌های کاری زده، چیزی نبود جز فقدان فلسفهٔ زیست و ندیدن تضاد بین اسلامیت و جمهوریت. من و ما باز هم می‌خندیم، چون در آستانهٔ فهمی تازه از انقلاب فکری قرار گرفته‌ایم. انقلابی که نخست می‌بایست در چشم باطن من و ما رخ می‌داد. وادارمان می‌ساخت جهان را به چشم معاصران خود در دیگر کشورهای مترقی ببینیم. در امور سیاسی صاحب احزاب قدرتمند شویم. این جهان به‌رغم ناملایمات گوناگونش هنوز زیباست و آموختنی‌های بسیاری برای من و ما دارد. زیبایی درک حضور دیگری و قدردانی از آن‌هایی که اندوه را پس زده شادی می‌آفرینند، زیباترین ارمغانی است که چه‌بسا این انقلاب نصیب من و ما کرده است. امید که هنر خوب‌فکرکردن، هنر شفاف‌اندیشیدن، در پی راه‌حل‌های علمی گشتن را همواره سرلوحهٔ افکار خود قرار بدهیم.

محمد محمدعلی- نویسنده، مدرس داستان‌نویسی و پژوهشگر
محمد محمدعلی، نویسنده، مدرس داستان‌نویسی و پژوهشگر

انتشار روزنامه و مجله و تأسیس انتشاراتی و برپایی هر حرفه و فنی که با ذهن و زبان جمع کثیری از علاقه‌مندان به ادبیات و هنر سروکار دارد، طالب تحلیل‌های واقعی از ساختارهای ذهنی-روانی همان جامعه است. یافتن ساختارهای ذهنی-روانی جامعهٔ کتاب‌خوانِ اکنون ما نیز به شرح ایضاً. تدوین ماهیت مجله و نوع انتشاراتی و ترسیم الگوی ساختاری‌شان منوط به میزان کار و دلبستگی تک‌تک مشترکان این‌گونه نهادهای هنری-فرهنگی است. همچنین بسته به ضرورت‌های تاریخی-اجتماعی و تعهد خوراک‌دهندگان و تدوینگران و مصرف‌کنندگان همان جامعه است. هر گروه اجتماعی آگاهی خود را از ارتباط تنگاتنگ با عمل اقتصادی-اجتماعی و سیاسی خود کسب می‌کند. در کارآفرینی حوالی هنر و اندیشه، یک فرد به‌تنهایی قادر به پیشروی راه‌های طولانی نیست. می‌توان به‌تنهایی نوشت، اما معمولاً نمی‌توان به‌تنهایی آن را به چاپ رساند و پخشِ وسیع کرد. یک اثر از دست‌نوشته تا خودنمایی در ویترین، به مشارکت گروهی آگاه نیازمند است. متأسفانه خارج کشور اعم از شهرهای اروپایی و آمریکایی و کانادایی، حتی آن یکی چند ناشر معتبر صاحب ویترینی ثابت نیستند و این برمی‌گردد به جامعهٔ کتابخوان و کالایی که صاحب ویترین برای فروش می‌گذارد. 

و اما یک خاطره؛ شاید اولین جشن رونمایی کتاب در سال ۱۳۴۸ بابت انتشار کتاب «سووشون» سیمین دانشور برپا شد. دبیرستانی بودم و هفته‌ای دو سه بار به راستهٔ کتاب‌فروش‌ها سر می‌زدم. آن روز ویترین فروشگاه خوارزمی پُر بود از کتاب سووشون که به‌صورت چند بُرج روی هم چیده بودند. رفتم داخل و یکی برداشتم و در صف ایستادم. نوبتم که شد، به سیمین خانم سلام کردم. کتاب را دادم امضا کند. تا اسمم را بپرسد و خودش را جمع‌وجور کند برای نوشتن جمله‌ای مناسب، از مجموعه‌داستان «شهری چون بهشت» او تعریف کردم. خیلی خوشش آمد. امضا را که گرفتم و خواستم از در بیرون بروم، آقای حیدری، مدیر فروشگاه، اشاره کرد و صندوق را نشان داد. تا دست کنم این جیب و آن جیب، حیدری دید دست‌دست می‌کنم؛ خانم دانشور هم دید و به او ندا داد پول کتاب را نگیرد. ما آمدیم بیرون و چِشته‌خور شدیم! بعد از آن هر جا رونمایی می‌شد، من همین‌جوری دستم را در جیبم می‌کردم و این‌دست ‌آن‌دست می‌کردم، و رونمایی کتاب هر کس هم می‌شد، چون همیشه هم کارها را می‌خواندم و به‌روز بودم، شروع می‌کردم به تعریف‌کردن از دیگر آثارشان، بلکه تخفیف دهند یا اصلاً پول نگیرند. خلاصه مدتی این کار من شده بود. امیدوارم کار شما اینجا چنین نشود. اینجا یک ناشری دارد پا می‌گیرد که خارج کشوری است، این اصطلاح خارج کشوری را شما از من بپذیرید. کتاب اینجا چاپ می‌شود، ۶۰ نسخه. من خودم دیده‌ام، در همین کوکئیتلام ۶۰ نسخه کتاب گذاشته بودند؛ خانم یا آقایی آمده بود می‌پرسید تخفیف ندارد؟ آخر چه تخفیفی؟ اینجا اگر آن که کتاب را چاپ کرده، ضرر نداده باشد، باید خوشحال باشد. این کار را کرده که خودش را ثبت کند. شما می‌خواهی خودت را ثبت کنی و با فراموشی مقابله بکنی. وگرنه اتفاق دیگری نمی‌افتد، چرا که کتاب نمی‌خریم. نمی‌خوانیم… یادم است یک سالی در ایران آمار گرفتند، آمار سرانهٔ مطالعه سه دقیقه در روز بود، من امیدوارم برسیم به ۱۳ دقیقه در روز. آرزوی موفقیت می‌کنم برای سیما غفارزاده و دوست عزیزش آقای کبیری و دیگر دست‌اندرکاران و کسانی که چنین مجلس خوب و آبرومندی را برای همهٔ‌ ما اهالی ونکوور تدارک دیده‌اند.»

پس از صحبت‌های محمد محمدعلی، سیما غفارزاده از دکتر فرزان سجودی، زبان‌شناس و نشانه‌شناس ایرانی ساکن ونکوور، دعوت کرد به پشت میکروفون برود و سخنانی ایراد نماید.

دکتر فرزان سجودی، زبان‌شناس و نشانه‌شناس
دکتر فرزان سجودی، زبان‌شناس و نشانه‌شناس

دکتر سجودی گفت: «روز همگی به‌خیر. بسیار خوشحالم که در این جلسهٔ آغاز به کار نشر رها صحبت می‌کنم. تبریک می‌گویم آغاز به کار این انتشارات را به جامعهٔ فارسی‌زبان به‌طور کلی، به بخش گسترده‌ای از ایرانیان و احتمالاً در آینده یا همین اکنون جامعهٔ افغانی که در این شهر زندگی می‌کنند که هم نویسندگان و هم اندیشمندان بسیار خوبی در بینشان هست. وقتی صحبت کتاب و داستان و ادبیات و غیره است، قطعاً قبل از آنکه ما با یک کشور کار داشته باشیم، با یک جامعهٔ زبانی سروکار داریم. می‌خواهم از این فرصت چنددقیقه‌ای که دارم استفاده کنم، البته استادم آقای محمدعلی نویسنده و شیرین‌زبان‌اند و ما دوست داشتیم همین‌طور ادامه بدهند و تعریف کنند و لذت ببریم، من این توانایی را ندارم و می‌خواهم در حقیقت نسبتِ موقعیت نشر خارج از کشور را با نشر داخل کشور و سرانجام نسبتش را با نویسندگان… و کلاً این وضعیت را ترسیمی بکنم. در واقع بیشتر قصدم آن است که مسئله را مطرح کنم و به‌قول حضرات یک پروبلماتیک را اینجا عنوان کنم و ببینم که آیا این انرژی و شوری که در خانم غفارزاده و تیمشان هست، می‌تواند برای این مسئله راه‌حلی پیدا کند یا نه. ببینید ما تعدادی ناشر فارسی‌زبان در خارج از کشور داریم، مهم‌ترین‌هایشان مثلاً نشر مهری در لندن، نشر باران در سوئد و دیگران در حال فعالیت‌اند و حالا هم نشر رها در ونکوور. ما از دو جهت می‌توانیم به فعالیت این تشکیلات نگاه کنیم. یکی فعالیت محلی است. خب الان یک انتشاراتی در ونکوور دایر شده، ممکن است من فردا کتابم را پیشنهاد بدهم به سیما جان برای بررسی و انتشار یا هر کدام از نویسندگان دیگری که در اینجا هستند این کار را بکنند و به‌نسبت جامعهٔ فارسی‌زبان در اینجا با یک تیراژی هم منتشر و خوانده شود که این یک کسب‌وکار محلی در حوزهٔ فرهنگی است و بسیار هم عالی است. من فکر می‌کنم اولین اتفاقی که الان افتاده، این است. مسئله‌ای که احتمالاً برای نشر مهری و نشر باران هم در ابتدای کار همین‌طور بوده؛ در دو کشوری که جمعیت ایرانی زیادی دارند یعنی بریتانیا و سوئد، حتماً در ابتدا به‌عنوان تشکیلاتی که آثار نویسندگان آن کشور را منتشر می‌کردند، شناخته شدند و مخاطبانشان را هم در همان‌جا جست‌وجو می‌کردند. اما به‌تدریج، به‌خصوص الان تجربهٔ نشر مهری و باران هست، مسئله ابعاد تازه‌تری هم پیدا کرد و آن هم این است که مسئلهٔ سانسور همان‌طور که سیما جان هم در صحبت‌هایشان گفتند، مسئله‌ای بسیار بسیار جدی و آزارنده است. خب، واقعیت این است که برای دهه‌ها نویسندگان و ناشران ایرانی با سانسور خو گرفته‌اند. نه اینکه با آن مبارزه نمی‌کردند. مسئله، ترفندهای زبانی است. آقای محمدعلی آثار زیادی را در ایران منتشر کرده‌اند و من یک مصاحبه‌ای از ایشان شنیدم دربارهٔ ترفندهای گریز از سانسور؛ واژه‌ها را چطور انتخاب کنیم تا ضمن اینکه خوانندگانمان می‌خوانند و می‌فهمند چه اتفاقی دارد می‌افتد، بتوانیم از زیر دست ممیز هم سُر بخوریم و در برویم. گاهی هم البته آن تیغ آن‌قدر بُرّاست که هر بلای زبانی، استعاره‌ای، مجازی و هر کاری هم بکنی، دیگر از زیر تیغش نمی‌توانی در بروی و آن تیغ اثر را پاره‌پاره می‌کند و از بین می‌برد. همیشه یک‌جور کشمکش دوجانبه بین نویسنده و دستگاه سانسور در ایران وجود داشته است. عده‌ای از سر ناآگاهی یا هیجان‌زدگی می‌گویند: نویسنده‌ای که آثارش را به دستگاه وزارت ارشاد بدهد، نویسندهٔ خائنی است. نه، آن نویسنده دارد با این کارش مبارزه می‌کند. دارد کلنجار می‌رود. بارها می‌رود با آن ممیز سروکله می‌زند، واژه‌ها را بالا و پایین می‌کند تا کتابش منتشر شود برای اینکه این مخاطبان کتاب که الان در ایران حتی با این شرایط بد بازار کتاب، ۵۰۰ تا، ۱۰۰۰ تا، ۲۰۰۰ تاست، در ونکوور احتمالاً ۳۰ تا، ۴۰ تاست. چرا باید آن نویسنده مخاطبش را از دست بدهد؟ برای همین هم کلنجار می‌رود، مبارزه می‌کند و تلاش می‌کند. کم‌کم مسئلهٔ سانسور ابعاد تازه‌تری پیدا کرد و بسیاری از نویسندگان داخل ایران آمدند و گفتند که یک راه گریز از سانسور این است که ما آثارمان را به ناشران خارج از ایران بدهیم. هم نشر مهری در این زمینه کار کرد و هم نشر باران. حالا مسئله اینجاست؛ یک بحران به وجود آمده و آن اینکه حالا مخاطبان این آثار که در ایران‌اند، چطور کتابی را از نشر مهری در لندن بخرند؟ آیا [تیراژ برای] مخاطب یک نویسندهٔ درجه‌یک باید ۵۰ یا ۶۰ یا حتی ۱۰۰ نسخه باشد؟ هزاران نفری که در داخل ایران حتی در این شرایط بد مخاطب این آثار بودند، چطور می‌توانند به این آثار دسترسی پیدا بکنند؟ ولی از سوی دیگر در همین سال‌های اخیر تحولات دنیا این‌قدر زیاد بوده که دیگر باید راه‌های جدیدی برای کلنجاررفتن با این سانسور ناجوانمردانه پیدا کرد. اضافه بر اینکه بروی با ممیز سروکله بزنی و از ترفندهای زبانی و ادبی و خلاقیت‌هایت استفاده کنی تا جریانات را طوری بنویسی که هم مخاطبت دریابد و هم از زیر تیغ سانسور بگذری، باید راه‌های جدیدی پیدا کرد. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که مردم در همان ایران با هزار جور کنترل و فیلتری که روی اینترنت وجود دارد، به منابع خبری و غیره به‌هر حال دسترسی پیدا می‌کنند. چرا نتوانند به کتاب‌ها و منابع ادبی منتشرشدهٔ بدون سانسور دسترسی پیدا کنند؟ من اهل تکنولوژی نیستم ولی فکر می‌کنم به‌لحاظ تکنیکی این کار باید قاعدتاً عملی باشد. همان‌طور که مردم به اخبار دسترسی پیدا می‌کنند با وجود همهٔ فیلترها، چرا نتوانند به نسخه‌های آزادمنتشرشدهٔ آثار ادبی و غیره دسترسی پیدا کنند؟ هنوز تا جایی که من می‌دانم، در آن دو تا نشری که کمی باسابقه‌ترند چنین اتفاقی نیفتاده است، ولی چه کار می‌توانیم بکنیم که این اتفاق بیفتد. این پروبلماتیک همین‌جاست که نه‌تنها نویسندگانی از ونکوور، بلکه نویسندگانی از ایران آثارشان را به شما بدهند، شما آن‌ها را منتشر کنید و راهی به‌لحاظ فنی پیدا بشود تا خوانندگانشان بتوانند این آثار را در ایران بخوانند، حالا یا به‌شکل ای‌بوک یا به‌هر شکل دیگری. من فناوری‌اش را بلد نیستم، ولی می‌دانم یک بخش بزرگی هم مسئلهٔ اقتصادی آن است. یعنی این کتاب در اینجا منتشر می‌شود و ممکن است پرداخت هزینه‌اش برای جامعهٔ کتاب‌خوان ایرانی مشکل باشد، و مسئلهٔ دیگر اینکه چطور پرداخت کنند. می‌خواهم بگویم که ما باید در جست‌و‌جوی چنین افقی باشیم. ضمن اینکه قدم اول برداشته شده و الان یک نشر بومی، حالا این بومی را بگوییم نشری در آمریکای شمالی، یعنی نشر رها در کل آمریکای شمالی فعالیت می‌کند، آثار نویسندگان آمریکای شمالی را منتشر و به مخاطبان با هر تیراژی ارائه می‌کند. گام بعدی باید این باشد که ما چطور می‌توانیم در این جهان جدید و با این فعالیت‌هایی که دوستان در تأسیس انتشارات فارسی‌زبان در خارج از ایران می‌کنند، بتوانیم برای خوانندهٔ ایرانی سد سانسور را پشت سر بگذاریم. به‌نظر می‌رسد که اینجا درست آن نقطه‌ای است که باید مهندسان فناوری وارد بشوند و راه‌حلی برای این کار پیدا بکنند، ضمن اینکه من به حقوق مؤلف واقفم. شما دوست ندارید و حق هم دارید که نخواهید کتابتان را به‌صورت پی‌دی‌اف در جایی بگذارید، چون اصلاً موضوعیت قضیه از بین می‌رود و آسیبِ هم اقتصادی و هم از نظر کپی‌رایت و غیره ممکن است که به ناشر و نویسنده برسد، ولی قاعدتاً باید راه‌هایی پیدا کرد که بشود که این مسئله را پشت سر گذاشت. من در پایان ضمن اینکه مجدداً تبریک می‌گویم که جامعهٔ فارسی‌زبان در ونکوور و در افق بزرگ‌تر در آمریکای شمالی صاحب یک نشر قطعاً خوب شده، چون سابقهٔ کار این گروه نشان می‌دهد که پیگیرند، با پشتکار کارشان را انجام می‌دهد، به‌نحو احسن انجام می‌دهند، امیدوارم بتوانیم این تحول را به وجود بیاوریم که آنچه در خارج از کشور بدون نظارت و سانسور منتشر می‌شود، بتواند خوانندهٔ خودش را در داخل کشور هم که در حقیقت مخاطب اصلی این آثارند، پیدا کند. متشکرم.»

پس از آن نوبت به رونمایی کتاب «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی» رسید. در اینجا سیما غفارزاده قطعه‌ای از ابتدای این کتاب را که در واقع چکیدهٔ موضوع آن است، برای حضار خواند:

«میر نوروزی، یکی از نمایش‌های سنتی ایران است که نظریه‌های مختلفی دربارهٔ آن نوشته شده است. عده‌ای آن را مرتبط با اسطوره‌ها می‌دانند، کسانی آن را برآمده از نمایش «کوسه‌‌برنشین» و دیگرانی هم آن را زادهٔ رسم «عُمَرسوزان» می‌پندارند. برخی عقیده دارند که رسم میر نوروزی در بارگاه پادشاهان نیز برگزار می‌شده و تعدادی دیگر مخالف آن‌اند.

بسیاری از اندیشمندان، به‌علت تفسیرهای گوناگونی که از اسناد تاریخی داشته‌‌اند، فرضیه‌های مختلفی عرضه کرده‌اند. بنابراین، وقت را مناسب می‌دانیم تا گفت‌وگو را آغاز کنیم، بیشتر کنار هم باشیم تا فرضیه‌ها را به‌کمک اسناد، آزمایش و راستی‌آزمایی کنیم. 

شک و تحقیق همواره ابزارهای پیشرفت انسان بوده و است که بسیاری از مسائل را تاکنون در جهان روشن کرده است.

نگارنده سعی کرده با شک و تردید به فرضیه‌ها نگاه کرده و با تحقیق و حلاجیِ نمایش میر نوروزی،‌ به پاسخی مطلوب دست یابد، دریچهٔ گفت‌و‌گو را باز نگه دارد تا هرچه بیشتر در این مورد کندوکاو شود. 

در این تلاش، گزارش‌های چند نمایش از میر نوروزی در قرن گذشته مطالعه و مشخصات مشترک آن‌ها نشانه‌گذاری شده، به اسناد تاریخی نمایش رجوع و به تعدادی از تفسیرهای گوناگون پرداخته شده است. در این میان نظریه یا فرضیهٔ بهرام بیضایی در مورد نمایش میر‌ نوروزی نیز راستی‌آزمایی می‌شود. 

در انتها به‌کمک اسناد، نمایش میر‌ نوروزی ریشه‌یابی و تلاش شده تا تعریفی مطلوب از آن به‌دست آید.»

و سپس با خواندن بیوگرافی مرتضی مشتاقی، به معرفی نویسندهٔ این کتاب پرداخت:

«مرتضی مشتاقی، متولد ۱۳۳۸ در تهران است. از همان دوران کودکی و نوجوانی به قصه و داستان علاقهٔ فراوانی داشت، و به‌همین دلیل پایش به «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» باز شد. در آنجا با کلاس‌های مختلف هنری آشنا شد و با ثبت‌نام در کلاس تئاتر کانون وارد دنیای نمایش شد. علاقهٔ وافر او به تئاتر، و فعالیت و مطالعه‌اش در این زمینه موجب شد که در هجده‌سالگی بیش از سنش تجربهٔ نمایشی اندوخته باشد. 

مشتاقی در نوجوانی یک گروه نمایشی از بچه‌های محل ایجاد کرد و اولین نمایشنامهٔ خود را به‌نام «انگل‌ها» نوشت که در سالن تئاتر «مرکز رفاه خانواده» اجرا شد. نتیجهٔ استقبال از این نمایش، دومین نمایشنامهٔ او به‌نام «سیاه‌گوش» برای کودکان و نوجوانان را به ارمغان آورد. در کنار نوشتن و کارگردانی نمایش، او به‌عنوان بازیگر هم در سالن‌های حرفه‌ای کار می‌کرد. بازی در نمایش «دیوار چین» به‌کارگردانی داریوش فرهنگ در تئاتر شهر نمونه‌ای از این فعالیت‌ها بود.

او سودای به‌اجراگذاشتن نمایشنامه‌هایش در سالن‌های معروف شهر را در سر داشت و به‌نمایش‌درآوردنِ قصهٔ «ماهی سیاه کوچولو» نوشتهٔ صمد بهرنگی با کارگردانی مشترک منصور خلج در تئاتر شهر در سال ۱۳۵۷ از این جمله بود.

در دوران انقلاب و فضای منقلب تئاتر، مشتاقی چندین نمایشنامهٔ خیابانی نوشت، که تعدادی از آن‌ها به‌صورت کتاب منتشر شدند. هنگام اجرای اولین نمایشنامهٔ مستند او به‌نام «زندان اطفال» در دانشگاه هنرهای دراماتیک در سال ۱۳۵۸، به‌نام «انقلاب فرهنگی» به دانشگاه حمله شد و وسایل این نمایش با چوب و چماق شکست. او سال ۱۳۶۰ متوجه شد که اجازهٔ کار ندارد. به‌گفتهٔ خودش دو سالی مانند پرنده‌ای بود که نمی‌توانست پرواز کند، و پیش از آنکه از فراق پرواز بمیرد، تصمیم به مهاجرت گرفت.

در آتن، یونان برای پناهندگان کلاس تئاتر گذاشت. تنها بعد از شش ماه نمایش «رهایی پرندگان صلح» را با حمایت «وزارت فرهنگ و هنر یونان» در آکروپولیس به اجرا درآورد و دیپلم افتخاری هم از طرف این وزارتخانه دریافت کرد.

او در سال ۱۹۸۸ به ونکوور، کانادا رسید. برای دو گروه سنی دو کلاس تئاتر گذاشت. بعد از یک سال شش نمایش‌ نوشت، کارگردانی کرد و به روی صحنه برد. از آنجا که به‌دلیل «انقلاب فرهنگی» تحصیل او در دانشگاه هنرهای دراماتیک ناتمام مانده بود، در داگلاس کالج ثبت‌نام کرد و دانشجوی رشتهٔ تئاتر شد. در همین دوران بود که با یکی از هم‌کلاسی‌های خود نمایش «کابوس‌های یک راننده‌تاکسی» را نوشت و سپس با کارگردانی خود آن را به روی صحنه برد.

مشتاقی در سال ۲۰۱۰ به فکر افتاد تا انجمنی هنری–ادبی تأسیس کند تا هنرمندان ایرانی ارتباط بیشتری با هم داشته باشند و در نتیجه «انجمن هنر و ادبیات» تأسیس و جلسات داستان‌خوانی ماهانه برقرار شد. در تمام این سال‌ها او فعالانه کار کرده است و ساخت تعدادی فیلم، اجرای چندین نمایش و انتشار دو کتاب ازجمله «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی» را در کارنامهٔ خود دارد. نمایش «میر نوروزی» که از جدیدترین کارهای اوست، در تاریخ‌های ۲۵ و ۲۶ همین ماه در وست‌ ونکوور و پورت کوکئیتلام به نمایش در خواهد آمد.» 

در ادامهٔ معرفی کتاب «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی»، سیما غفارزاده از مرتضی مشتاقی دعوت کرد تا سخنانی برای حاضران ایراد کند. او گفت:

«با درود به شما عزیزان، با توجه به اینکه خانم غفارزاده زحمت خواندن مقدمهٔ کتاب را کشیدند، با کسب اجازه از همهٔ استادان و عزیزانی که در این جلسه حضور دارند، در این فرصت قسمت‌هایی از کتاب را برای شما شرح می‌دهم و انگیزه‌ام را از نوشتن این کتاب بیان می‌کنم که البته به‌نوعی در مقدمه‌ای که خوانده شد، آمده است.

نمایش میر نوروزی، یک نمایش سنتی ایرانی است که قرن‌ها در ایران اجرا می‌شده است. این نمایش طرح خیلی ساده‌ای داشته است. به این صورت که اهالی، در اول نوروز در میدان شهر یا دِه خود جمع می‌شدند و از میان خودشان یک نفر را به‌عنوان شاه یا امیر انتخاب می‌کردند. سپس وزیرهای دست چپ و دست راست، جلاد، سربازان، نوازندگان، رقاصان و از این قبیل افراد را انتخاب نموده و آن‌ها را به‌مدت پنج روز و در برخی مناطق به‌مدت سیزده روز در اختیار شاه قرار می‌دادند. 

نمایش میر نوروزی بیشتر در مناطق خراسان و کردستان اجرا می‌شد. با توجه به اطلاعاتی که دارم، این نمایش در حال حاضر نیز در یکی از روستاهای مهاباد اجرا می‌شود، ولی در سایر مناطق، حدود ۷۰ الی ۸۰ سالی می‌شود که اثری از میر نوروزی نیست.

میر نوروزی به‌معنای واقعی کلمه که امروزه از آن استفاده می‌کنیم، یک کمدی است. به این دلیل کمدی است که بازیگران آن، کشاورزان، دامداران، بقال‌ها، قصاب‌ها و این قبیل افرادند که اصلاً سابقهٔ بازیگری نداشته و برای اولین بار می‌خواهند در این نقش‌ها ظاهر شوند. این افراد با همان زبان سادهٔ محلی خود و با رفتارهای ساده‌‌ترشان، می‌خواهند نقش شاه و وزیر را بازی کنند؛ چیزی که از آن هیچ شناختی ندارند و اما یک چیز را می‌شناسند؛ رفتارهای حکومت وقت و نحوهٔ امرونهی‌کردن‌شان. آن‌ها می‌خواهند با زبان سادهٔ خود ادای این امرونهی‌کردن‌ها را درآورند. اینجاست که کمدی زاده می‌شود. و این خیلی مهم این است چرا که ما قرن‌هاست بر روی این موضوع، روی کمدی کار کرده‌ایم.

مرتضی مشتاقی، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر
مرتضی مشتاقی، نویسنده، کارگردان و بازیگر تئاتر

و اما انگیزهٔ من از پرداختن به میر نوروزی چه بوده است؟ «شخصیت» یکی از عناصر اصلی در نمایش است. هر هنرمندی اعم از کارگردان، بازیگر یا نویسنده، تمرکز زیادی بر روی «شخصیت» می‌کند تا آن را به‌خوبی بشناسد، چون بدون آن امکان ندارد که بتواند نمایشنامهٔ خوبی عرضه کند. من هم در این نمایش به دنبال آن بودم که شخصیت میر نوروزی را بشناسم. در متون موجود جست‌وجو کردم، ولی هر آنچه که یافتم چیزی جز فرضیه‌ها و نظریه‌ها نبودند. اگر اغراق نکرده باشم، این نظریه‌ها و فرضیه‌ها ۱۸۰ درجه با یکدیگر تفاوت داشتند. من به دنبال مطالب و مستنداتی بودم که حداقل این فرضیه‌ها را راستی‌آزمایی کرده باشند، ولی متأسفانه چیزی پیدا نکردم. از این‌رو شخصاً در دوران کرونا به‌مدت یکسال و نیم شروع به تحقیق در این زمینه کردم تا اینکه موفق شدم آن را تنظیم و تدوین نمایم. کتابی که هم‌اکنون در اختیار شماست، در واقع تاریخچهٔ مفصلی از میر نوروزی است، به‌گونه‌ای که حتی تا پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح را نیز در بر می‌گیرد.

مرتضی مشتاقی، نویسندهٔ کتاب «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی»، در حال امضای این کتاب برای یکی از حاضران در جلسه
مرتضی مشتاقی، نویسندهٔ کتاب «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی»، در حال امضای این کتاب برای یکی از حاضران در جلسه

در اینجا می‌خواهم کمی هم از تجربیاتم با نشر رها صحبت کنم. من هر چند وقت یک‌بار، مقاله‌ای را برای نشریات و روزنامه‌های شهر ارسال می‌کنم. از زمانی که مقالاتی را برای نشریهٔ همیاری می‌فرستادم، متوجه شدم که این نشریه به‌صورت جدی و غیرتجاری فعالیت می‌کند. روی موضوعات، به‌صورت خیلی حرفه‌ای کار می‌کند. هر مقالهٔ ارسالی مرا، چند نفر بازخوانی نموده و با ضمیمه‌کردن پیشنهاداتی، به من ارجاع می‌دادند. در بین این پیشنهادات، مواردی را مشاهده می‌کردم که به ذهن من نرسیده بود و خیلی زود، با تبادل نظر به نقاط مشترک دست می‌یافتیم. متوجه شدم که این نشریه از ادبیات، نگارش و رسم‌الخط خاصی استفاده می‌کند. زمانی که شنیدم نشر رها می‌خواهد آغاز به کار کند، با کمال میل کتابم را در اختیارشان گذاشتم. هرچند انجام کار طول کشید، اما حتی اگر دو سال دیگر هم طول می‌کشید، من راضی بودم که کار را این‌ انتشارات انجام دهد. این کتاب هم‌اکنون در دسترس شماست و شما می‌توانید با ملاحظهٔ آن، تشخیص دهید که دقت و پاکیزگی ناشر چه تأثیری بر روی کتاب داشته است. ممنونم.»

«رها» پا به دنیای نشر فارسی در خارج از ایران گذاشت گزارش کامل مراسم معرفی نشر رها و رونمایی نخستین کتاب این انتشارات

پس از آن نوبت به هومن کبیری پرویزی، یکی از پایه‌گذاران رسانهٔ همیاری، رسید. او با خیرمقدم‌گفتن به حضار آغاز کرد و پس از مرور فعالیت‌های شاخص و دستاوردهای نشریهٔ رسانهٔ همیاری در هفت سال گذشته گفت: 

«فکر انتشار کتاب به‌عنوان مکملی بر کارهایی که در نشریه انجام داده بودیم، همیشه در ذهنمان بود. وقتی که به‌طور جدی صحبت انتشار کتاب شد، یک‌بار دیگر با خودمان فکر کردیم چه کار متفاوتی می‌توانیم ارائه بدهیم؟ هم از نظر محتوا و هم از نظر ارائه. از نظر محتوا محدودیتی نیست. جمهوری اسلامی در طول این سال‌ها بسیاری از نویسندگان و صاحبان فکر پیش‌کِسوت و جوان را از ایران فراری داده یا در همان ایران پشت دیوار «ممیزی» نگه داشته است. در افغانستان هم همین کار را طالبان انجام داده و به‌همین دلیل حرف‌ برای گفتن و محتوای ارزشمند برای انتشار کم نیست. خصوصاً در این دوران انقلابِ زن، زندگی، آزادی.

اما چیزهایی هست که شاید دست‌کم در این‌سوی آب‌ها به آن‌ها کمتر توجه شده، دلیل اصلی‌اش هم کم‌تعداد و پراکنده‌ بودنِ مخاطبان در سراسر دنیاست که ناشران خارج از ایران را از نظر بنیهٔ مالی ضعیف کرده و مجال پرداختن به آن‌ها را ازشان گرفته است. از مهم‌ترینشان ویراستاری و نمونه‌خوانی است و البته رسم‌الخط درست و متحدالشکل.

ما در چند کشور در اروپا و آمریکا ناشرانی داریم که البته کتاب‌هایشان را در کشورهای دیگر هم می‌فروشند، ولی پراکندگی جغرافیایی مخاطبان در کشورهای مختلف و هزینه‌های بالای ارسال از کشور مبدأ معضل بزرگی بر سر راه فروش این کتاب‌هاست.»

هومن کبیری پرویزی از پایه‌گذاران رسانۀ همیاری و نشر رها
هومن کبیری پرویزی، از پایه‌گذاران رسانۀ همیاری و نشر رها

او سپس به آمار وزارت امور خارجهٔ ایران دربارهٔ تعداد ایرانیان خارج از کشور اشاره کرد و گفت که به تخمین چهار میلیون نفری این آمار باید تعداد ایرانیانی که هیچ‌گاه به سفارتخانه‌های جمهوری اسلامی مراجعه نکرده‌اند و همچنین افغان‌های مقیم کشورهایی به‌جز ایران و افغانستان را هم به مخاطبان کتاب فارسی افزود، ولی در هر حال این تعداد در مقایسه با جمعیت حدود ۹۰ میلیونی ایران و ۴۰ میلیونی افغانستان، دو کشور فارسی‌زبان همسایه که در جغرافیایی بسیار محدودتر این تعداد مخاطب را در خود جای داده‌اند، بسیار اندک است.

او ادامه داد: «ما با تجربیاتی که در طول این هفت سال در انتشار نشریه به دست آوردیم، سعی کردیم در انتشار کتاب با آوردن نسخهٔ الکترونیک با ویژگی‌های منحصربه‌فرد محدودیت پراکندگی جغرافیایی را دور بزنیم و البته نسخهٔ چاپی را هم برای کسانی که کماکان خواندن کتاب چاپی را به کتاب الکترونیک ترجیح می‌دهند، با کیفیت بالا داشته باشیم.

به همین دلیل، برای نخستین‌بار کتاب‌های الکترونیک با فرمت ای‌پاب و چیدمان سیال متن (Flowing Text) با ویژگی‌هایی کم‌نظیر، اگر نگوییم بی‌نظیر، هم‌زمان با مراسم امروز در ۷۰ کشور از طریق سرویس‌های اپل بوکس و گوگل پلی بوکس برای خرید در دسترس همهٔ علاقه‌مندان در هر جای دنیا قرار دارد. تنها با چند کلیک ساده می‌‌توان کتاب را هم برای دستگاه‌های مجهز به iOS یا macOS مثل آیفون، آیپد یا مک‌بوک و هم برای دستگاه‌های مجهز به Android شامل گوشی‌ها و تبلت‌های برندهای مختلف و همین‌طور کامپیوترهای شخصی خرید و خواند. البته متأسفانه سه کشور بزرگ فارسی‌زبان یعنی ایران، افغانستان و تاجیکستان در بینشان نیستند، چون فروشگاه‌های کتاب اپل و گوگل در این کشورها در دسترس نیستند.»

هومن کبیری ضمن تشکر از نکاتی که دکتر سجودی در سخنانشان اشاره کردند، در پاسخ به موارد مطرح‌شده از سوی ایشان ضمن مرور تحولات کتاب الکترونیک فارسی منتشرشده از سوی ناشران فارسی‌زبان و همچنین وضعیت پشتیبانی شرکت‌های بزرگی چون گوگل، اپل و آمازون از زبان فارسی در فروشگاه‌های کتاب الکترونیکشان در یک دههٔ گذشته، گفت مسئلهٔ اصلی برای دسترسی‌دادن به مخاطبان داخل ایران، مسئلهٔ تبادل مالی مستقیم با ایران است که به‌دلیل تحریم‌ها ممکن نیست. ولی شاید مثلاً یک ناشر بتواند هزینه‌های تولید کتاب‌هایش را از ۷۰ کشور دیگر خارج از ایران تأمین کند و کتاب را به‌رایگان در اختیار مخاطبان ایرانی قرار بدهد و به‌هر حال جا برای کار در این زمینه هست و ابراز امیدواری کرد که نشر رها بتواند در آینده راهکاری برای دسترسی به کتاب‌های سانسورشده را برای مخاطبان داخل ایران هم فراهم کند.

او همچنین در مورد ویراستاری، نمونه‌خوانی و رسم‌الخط کتاب‌های نشر رها گفت: «محتوای این کتاب و کتاب‌های دیگری هم که در دست کار داریم، ویراستاری و چندین‌بار بازخوانی شده تا کمترین اشتباه‌های مفهومی و املایی را داشته باشد و رسم‌الخط آن‌ها بر اساس دستور خط فارسی مصوب فرهنگستان است.»

او در پایان سخنانش به قابلیت‌های کتاب الکترونیکِ «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی» اشاره کرد که به‌دلیل کمبود فضا این بخش از سخنان ایشان در این گزارش نیامده است، ولی در شماره‌‌های آتی به‌مرور این قابلیت‌ها به خوانندگان نشریه و علاقه‌مندان به کتاب‌های فارسی الکترونیک معرفی خواهد شد.

در ادامه، سیما غفارزاده در معرفی تعدادی از خانواده‌های جانباختگان پرواز پی‌اس۷۵۲ حاضر در این برنامه گفت: 

«اغلب ما، اگر نگوییم همهٔ ما، از روز سیاه هشتم ژانویهٔ ۲۰۲۰، زمانی که پرواز پی‌اس۷۵۲ با موشک‌های سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سرنگون شد، نمی‌دانستیم چطور باید با این حجم از درد و رنج کنار بیاییم، با استیصال خبرها را پیگیر بودیم و مشاهدهٔ رنج عظیم و بی‌انتهای اعضای خانواده‌های جانباختگان این پرواز، بسیاری از ما را افسرده کرد و ناتوان از ادامهٔ روال عادی کار و زندگی‌مان. و درست به‌همین دلیل، شاید،‌ شاید بتوانیم حدس بزنیم که این خانواده‌های داغدار چه میزان درد و رنج در این سه سال و اندی متحمل شده‌‌اند و همچنان این داغ بر دل آن‌هاست و رنگ نمی‌بازد چرا که عزیزترین‌هایشان به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن از آن‌ها گرفته شده‌اند. آن‌ها حتی اگر روز دادخواهی را به چشم خود ببیند؛ تنها مرهمی خواهد بود بر زخمی باز که همیشه آنجاست… چرا که محاکمهٔ عاملان و آمران این جنایت، به‌معنای اجرای عدالت برای این خانواده‌ها نیست چون این خانواده‌ها معتقدند که عدالتی واقعاً وجود ندارد.

از راست: بهشته رضاپور، مادر زنده‌یاد بهاره کرمی‌مقدم، هوریران سهراب، داغدارِ چهار مسافر پرواز پی‌اس ۷۵۲، لاله باقری، مادر زنده‌یاد آلما اولادی، از مسافران پرواز پی‌اس ۷۵۲
از راست: بهشته رضاپور، مادر زنده‌یاد بهاره کرمی‌مقدم، هوریران سهراب، داغدارِ چهار مسافر پرواز پی‌اس ۷۵۲، لاله باقری، مادر زنده‌یاد آلما اولادی، از مسافران پرواز پی‌اس ۷۵۲

امروز افتخار این را داریم که تعدادی از خانواده‌های جانباختگان که هم‌اکنون ساکن ونکوورند، اینجا در کنار ما هستند.

تعداد قابل‌توجهی از اعضای خانواده‌ها با کمک نویسندگانی همچون منیرو روانی‌پور، امیرحسین یزدان‌بد و حامد اسماعیلیون، به نوشتن دربارهٔ درد و رنج و خشمی که گرفتارش‌اند، روی آوردند. نوشتن برای مبارزه با فراموشی و مبارزه با عاملان و آمران این جنایت. کتاب‌های «پی‌اس ۷۵۲: زخمی باز در آسمان»، «۳ دقیقه و ۴۲ ثانیه»، «به کی‌یف که رسیدم زنگ می‌زنم» و «نباید نوشته می‌شد» حاصل این تلاش‌هاست. کتاب «نباید نوشته می‌شد» شامل روایت ۳۱ تن از اعضای خانواده‌هاست که سه تن از آن‌ها امروز افتخار داده‌اند و در خدمتشان هستیم. در اینجا مایلم از خانم هوریران سهراب به‌نمایندگی از خانواده‌های جانباختگان دعوت کنم تا به پشت میکروفون تشریف بیاورند و برایمان از روند نوشتن و چاپ این کتاب‌ها و اینکه نوشتن چگونه برای تداوم مبارزه در مسیر دادخواهی کمکشان کرده است، بگویند.» 

هوریران سهراب سخنان خود را چنین آغاز کرد و ادامه داد:

«سلام، ابتدا خدمت سیماجان غفارزاده و هومن‌جان کبیری تبریک عرض می‌کنم. من به‌نمایندگی از طرف خانواده‌های پرواز که در اینجا حضور دارند در خدمتتان هستم. اگر در میان صحبت‌هایم سهواً از اول‌شخص مفرد استفاده کردم، شما لطف بفرمایید و آن را اول‌شخص جمع به حساب بیاورید. در تأیید فرمایش جناب مشتاقی عرض می‌کنم؛ رسانهٔ همیاری به‌عنوان رسانه‌ای متعهد در دل ما خانواده‌های پرواز جا خوش کرده است. خدمت جناب مشتاقی هم تبریک عرض می‌کنم برای چاپ کتاب «ریشه‌ها و نشانه‌ها در نمایش میر نوروزی». باعث افتخار ماست که امروز در کنار این جمع هستیم. من، هوریران سهراب هستم که در پرواز پی‌اس۷۵۲ چهار عزیزم را از دست داده‌ام. با اجازه‌تان اسامی و سن بچه‌هایی را که در پرواز بودند و الان خانواده‌هایشان اینجا حضور دارند، می‌خوانم:

خواهران قوی؛ معصومهٔ عزیز ۳۰ سال، مهدیهٔ عزیز ۲۰ سال، آلما اولادی ۲۷ سال، بهاره کرمی‌‌مقدم ۳۳ سال، دخترم نگار برقعی ۳۰ سال، دامادم الوند صادقی ۲۹ سال، خواهر دامادم سهند صادقی ۳۹ سال، خواهرزادهٔ دامادم سوفی امامی ۵ سال.

در مهر ماه سال ۱۳۹۹، زمانی‌که تنها چند ماه از سرنگونی پرواز پی‌اس۷۵۲ گذشته بود، تعدادی از مادران و خواهران داغدار گروهی تشکیل دادیم برای خاطره‌نویسی.

هوریران سهراب، داغدارِ چهار جانباختۀ پرواز پی‌اس۷۵۲
هوریران سهراب، داغدارِ چهار جانباختۀ پرواز پی‌اس۷۵۲

در اولین جلسه دور هم جمع شدیم کتاب بخوانیم، بنویسیم تا بتوانیم دوام آورده و راه پرفرازونشیب و سخت دادخواهی را پشت‌ سر گذاشته، به مقصد برسیم. از خانم منیرو‌ روانی‌پور، نویسندهٔ متعهد و هنرمند، کمک خواستیم. او ما را که غم عظیمی داشتیم و بعضی از ما قادر به نوشتن جمله‌ای حتی کلمه‌ای نبودیم، با آغوش بازش پذیرفت. در اولین جلسه، ۵ آبان ۱۳۹۹، او هدف ما را این‌گونه بیان کرد: ما اینجا جمع شده‌ایم تا به چیزی که جنایتکاران از ما گرفته‌اند، حیات ببخشیم. نه یک حیات موقت، بلکه حیات جاودان. ما می‌خواهیم به یک زندگی هستی بدهیم و آن را بر پیشانی جهان ثبت کنیم. ما می‌خواهیم یک اثر هنری خلق کنیم که تا ابد بماند. گریه‌ و زاری در آن نیست. کارهایی را که انسان عادی می‌کند، پشت سر می‌گذاریم و به‌عنوان یک هنرمند چیزی را خلق می‌کنیم که پایدار بماند و ابدی باشد. از باد و باران گزندی پیدا نکند. باید و وظیفهٔ شماست که این کار را انجام دهید. خارج از اینکه ما هیچ ارتباطی با عزیزانمان داشته باشیم، وظیفهٔ ما این است که هستی را در مقابل نیستی قرار دهیم.

او متبحرانه و هنرمندانه ما را از حاشیه به متن کشید، تا شانه از بار مسئولیتی که بر دوشمان نهاده شده بود، نه تنها در برابر سرنوشت اطرافیان و هم‌وطنانمان، بلکه در برابر همهٔ دنیا، خالی نکنیم. او با روحیه‌ای قوی و خستگی‌ناپذیر شریک غم ما شد. بارها و بارها در طول دوره که بدون چشمداشت مادی برای ما برگزار کرده بود، ناچار به دادن تنفس شد. وادارمان کرد صورت‌های خیس از اشکمان را بشوییم و نفس عمیق بکشیم. وادارمان کرد تا فراموشی هرچند مقطعی خاطرات عزیزانمان را به خاطر بیاوریم. به‌ خاطر بیاوریم آن‌ها چه نازنین‌هایی بودند و چه شد که از دست‌ دادیمشان… او با زبان شیرینش به ما گفت: بنویسید تا روحتان ذره‌ذره و تاتی‌کنان حالش بهتر شود. او می‌گفت: با تاریخ شفاهی هیچ ملتی عوض نمی‌شود. در طول تاریخ ملتی بوده‌ایم که همه‌چیز را زیر فرش کرده‌ایم. تا وقتی خاطرات بچه‌ها با ما است، ما ضدِ مرگ و فراموشی عمل کرده‌ایم تا جهان را جای بهتری کنیم برای انسان‌هایی فارغ از رنگ و نژاد و دین و مذهب.

ما‌ می‌ترسیدیم بنویسیم. روزی به ما گفت: شما وسط تروما هستید و خاطره‌نویسی مربوط به زمانی است که تروما را رد کرده باشید.

پیراهن نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم بر تن مریم زارعی، مادر معصومه و مهدیه قوی، از جانباختگان پرواز پی‌اس ۷۵۲
پیراهن با نوشتهٔ «هرگز نمی‌بخشیم، هرگز فراموش نمی‌کنیم» بر تن مریم زارعی، مادر زنده‌یادان معصومه و مهدیه قوی، از جانباختگان پرواز پی‌اس ۷۵۲

این شد که ترس‌هایمان را کناری گذاشتیم. کتاب خواندیم و نوشتیم. آرام‌آرام خاطرات بچه‌ها را به یاد آوردیم و نوشتیم. اینکه آن‌ها شاد و سرشار از زندگی بودند. آن‌ها بسیار توانمند بودند و آرزوهای بسیاری داشتند که محقق نشد و ما باید این‌ها را به همه بگوییم تا بدانند. نتیجهٔ برگزاری جلسات کارگاه خاطره‌نویسی با منیرو‌ روانی‌پور کتاب «به کی‌یف رسیدم زنگ می‌زنم» بود. در ادامهٔ مسیر، ما در گروه خاطره‌نویسی پرواز که حالا بستگان بیشتری از مسافران به آن پیوسته‌اند و گروه بزرگ‌تری شده است، با کمک و راهنمایی‌های دکتر اسماعیلیون و جناب امیرحسین یزدان‌بد، کتاب «نباید نوشته می‌شد» را نوشتیم. ما تلاش کردیم سوگ را به خشمی تبدیل کنیم که مسببان آن را نشانه گرفته است. «نباید نوشته می‌شد» آخرین کتاب ما نیست و همین اکنون در حال برنامه‌ریزی کتاب بعدی خانواده‌های بازماندگان پرواز هستیم. ما این جنایت را بر پیشانی تاریخ خونین این حکومت حک خواهیم کرد. ادبیات، جهانی پر از آزادی می‌سازد.»

پس از پایان سخنان هوریران سهراب، حضار به پا خاستند و دقایقی کف زدند.

«رها» پا به دنیای نشر فارسی در خارج از ایران گذاشت گزارش کامل مراسم معرفی نشر رها و رونمایی نخستین کتاب این انتشارات

پس از آن، سیما غفارزاده بار دیگر از شرکت‌کنندگان در این جلسه سپاسگزاری کرد، و ضمن تبریک پیشاپیش نوروز، و آرزوی سالی همراه با تندرستی، صلح و آرامش، شادی و مهم‌تر از همه پیروزی مردم ایران، از حاضران دعوت کرد از خود پذیرایی کنند. شایان ذکر است که پذیرایی مختصر این برنامه را بنگاه اجتماعی سول بایت بر عهده داشت که میز خود را با غذاها و تنقلات کاملاً گیاهی آراسته بود.

«رها» پا به دنیای نشر فارسی در خارج از ایران گذاشت گزارش کامل مراسم معرفی نشر رها و رونمایی نخستین کتاب این انتشارات

توجه شما را به کلیپی برگزیده از این نشست جلب می‌کنیم:

 


‎*West Vancouver is on the traditional and unceded territories of the Coast Salish People, in particular, the Sḵwx̱wú7mesh Úxwumixw (Squamish Nation), səl̓ílwətaʔɬ (Tsleil-Waututh Nation), and xʷməθkʷəy̓əm (Musqueam Nation).‎

ارسال دیدگاه